خلاصه کردن وجوه تفکر فروید در یک مفهوم انقلابی کار بسیار سختی است. سرچشمه های متنوع اندیشه او و بیان پرجزئیات افکار، عواطف و رفتارِ فردی سبب شده است که به سختی بتوان نظام فکری او را در یک مفهوم انقلابی خلاصه کرد. با همه این دشواری ها اگر بخواهیم عنصر بدیع و متحول کننده در اندیشه فروید را در یک مفهوم و عبارت خلاصه کنیم، باید از مفهوم حیات جنسیِ کودکی نام ببریم. به نظر می رسد دستگاه فکری فروید از نقطه ای وارد دگراندیشیِ انقلابی می شود که فهم و تعریف جدیدی از کودکی ارائه می دهد. به عنوان یک قاعده کلی می توان عمق و تاثیرگذاری یک نظریه را تابعی از فهم نظریه پرداز از دوره کودکی دانست. به عبارت دیگر اگر نظریه ای بخواهد تحول آفرین باشد، باید در باب سرشت و ماهیت کودکی تعمق کرده باشد و سخن متفاوت و دقیقی ارائه دهد. به همین دلیل مهم ترین وجه انقلاب کوپرنیکی فروید در ارائه تعریف جدید او از کودکی و حیات جنسی در آن دوران است. برای فهم این مقوله نیاز است که به چند نکته توجه شود:
فروید در کتاب سه رساله درباره نظریه جنسی در مقاله دوم از این واقعیت پرده بر می دارد که امر جنسی برخلاف تصور رایج در دوره کودکی غایب نیست بلکه از ابتدای تولد حضوری فعال و تاثیرگذار در زیست روانی کودک دارد. در دوره بلوغ، انرژی جنسی معطوف به اندام های تناسلی می شود و به تکامل می رسد. اما تا پیش از آن، ضمن حضور در ساختار روانی کودک، به عنوان نیروی محرکه اصلی رفتار انسان عمل می کند. فروید در این رساله چند جا به این واقعیت اشاره دارد که باید تفکیکی میان امر جنسی و تناسلی قایل شد. امر جنسی در دوران کودکی غیرتناسلی است یعنی نه بر اندام های تناسلی تمرکز دارد و نه بر امیال و خواهش های مترتب بر آن. بلکه بر نواحی لذت زای مختلف به حسب سن و دوره رشدی تمرکز دارد. مراحل دهانی و مقعدی که پیش از دوره تناسلی ظهور می یابند بیانگر تمرکز انرژی جنسی در نواحی مختلف بدنی است. از نظر فروید تمامی تحریکات برای ارضای میل جنسی در این دوران متمرکز بر قوه لامسه و ادراکات پوستی و مخاطی است. کودک چه در مرحله مکیدن و چه مرحله ممانعت از دفع مدفوع از طریق تحریکات پوستی و مخاطی، لذت را تجربه می کند. فروید این احساس دورنی را سراسر ناشی از لیبیدو و غریزه جنسی می داند. او لذت هایی که کودک از تحریکات قوه لامسه در دوران کودکی را تجربه می کند به گونه ای سامان می دهد که به صورت مقدمه و پیش درآمدی برای بیان میل و خواهش جنسی در می آید. او با تمایز قایل شدن میان مناطق مختلف لذت زای بدن سه مرحله دهانی مقعدی و تناسلی را به رسمیت می شناسد.
اگر نقشه ای که فروید برای رشد غریزه جنسی ترسیم کرده را نادیده بگیریم و آن را اصلی خلاف واقع یا حداقل تقلیل گرایانه در نظر آوریم. اما این واقعیت را نمی توان انکار کرد که کودک از ابتدای تولد با تحریک قوه لامسه، تنش های درونی اش کاهش می یابد و نوعی لذت را تجربه می کند. به ویژه آنکه این تجربه آغازین با تغذیه شیر و رفع گرسنگی همراه است. فروید معتقد است لذت زایی منطقه دهانی به مرور از رفع نیاز گرسنگی استقلال پیدا می کند و تحریک این منطقه فی نفسه در کودک لذت می آفریند. فلذا کودک از ابتدا بنا بر خلقت خود دنبال کاهش تنش درونی و تجربه لذت بخش است. بواسطه مکانیسم تغذیه کودک این امر در منطقه دهانی مستقر می شود. منطقه ای که دو قوه چشایی و لامسه در آن فعال هستند.
به نظر می رسد آنچه که فروید جنسی می نامد در ادبیات ما امر شهوی نامیده می شود. قوه شهوت به تعبیر ملاصدرا نیرویی درونی است که خواهش و میل اش معطوف به جلب منافع و لذات است. شهوت نیرویی است که انسان را به سمت لذات می راند. در ادبیات اخلاقی شهوت را به سه دسته تقسیم می کنند: شهوت در خوراک، در کلام و در نظر. در این دسته بندی مقوله جنسی ذیل شهوت در نظر دسته بندی می شود. گویا امر جنسی پدیده ای است که بیشتر تابع دیدن و رویت کردن است. در صورتی که وقتی فعل و عمل جنسی را تحلیل می کنیم در می یابیم همانگونه که فروید تشخیص داده بود، حین عمل جنسی لامسه بیش از هر قوه ای از قوای ادراکیِ ظاهری نفس حیوانی فعال و پذیرنده محرک های لذت بخش است. بدون قوه باصره می توان تجربه لذت بخش جنسی (هرچند ناقص) داشت. همین طور بدون قوه سامعه، چشایی و بویایی. اما تجربه جنسی با فقدان قوه لامسه امکان پذیر نیست. می توان انسان را در حالتی تصور کرد که به طور کامل در دریافت ادراکات بصری، سمعی، چشایی و بویایی ناتوان باشد اما بدون قوه لامسه نمی توان حیات را تصور کرد. یعنی اگر انسانی در هیچ یک از مناطق بدنی قابلیت دریافت ادراک پوستی نداشته باشد به احتمال فراوان یک جنازه است. جنبه های بصری رابطه جنسی بیش از آنکه مربوط به قوه بصری باشد با صورت های قوه خیال و فانتزی های ذهنی و جنسی مرتبط است. به همین دلیل است که نعوظ در مردان دو مرتبه دارد: یک نعوظ ذهنی است که در نتیجه تصورات و تخیلات حادث می شود و دیگری نعوظ رفلکسی که در اثر لمس و تحریک پوستی ایجاد می شود. فلذا می توان با اطمینان بیشتری بیان کرد که تجربه جنسی در شکل تام و تمامش بیش از هر چیزی یک تجربه لمسی است.
به همین دلیل هم هست مسیری که فروید در لذت جویی های قوه لامسه در کودکی کشف می کند به امر جنسی و تناسلی ختم می شود. چرا که اولین تجربه های لذت بخش کودکی لمسی و پوستی است و تجربه جنسی نیز از منظر قوای حسی بیش از هر چیزی یک تجربه لمسی است.
هر اندیشه ای که بخواهد در آینده دانش روان شناسی نقشی داشته باشد باید قبل از مخالفت با فروید، وجوه اشتراک و توافق را عیان بگوید. هر چند که ما در این نوشتار نگاه تقلیل گرایانه فروید را در خصوص غرایز و امیال درونی نمی پذیریم اما با او توافق داریم که کودک از ابتدای تولد واجد نوعی نیروی درونی برای کاهش تنش ها و کسب لذت های حسی است. نگرش تقلیل گرایانه فروید از گزاره قبل ناشی نمی شود چرا که کودک همین موجود تقلیل یافته و رشدنکرده است. ظرفیت های وجودی انسان در آن مرحله به فعلیت نرسیده است. نگرش تقلیل گرایانه از آنجا آغاز می شود که فروید آنچه که در وجود کودک تشخیص داده را به اشتباه منحصر در غریزه جنسی می بیند و بین شهوت و امر جنسی خلط می کند. شهوت نیرویی درونی برای ارضای تمام قوای نفس نباتی و حیوانی انسان است و به تعداد قوای ادراکی می توان امر شهوی اختصاصی تعریف کرد. البته خلط این دو مقوله اشتباه رایجی است چرا که تجربه جنسی یک تجربه منحصر به فرد و کامل شهوی است چرا که در آن تمامی قوای ادراکی درگیر می شود.
پس می توان گفت که کودک از بدو تولد، نیرویی درونی به نام شهوت دارد و با اغماض می توان گفت که مابقی قوای نفس انسان در این مرتبه و مرحله به فعلیت نرسیده اند. شهوت به زبان فرویدی تابع اصل لذت است و توجهی به واقعیت ندارد اما شهوت متعلقات گوناگون دارد. این موضوعات در عرض همدیگر قرار دارند و این گونه نیست که همه ایشان در طول غریزه جنسی قرار بگیرند. با این حال تحربه جنسی جامع امور و تمایلات شهوی است.
فلذا به عنوان خاتمه باید اشاره کنم فروید یک شهوت پژوهش ژرف اندیش است که می توان او را فیلسوف قوه شهوت دانست. اگر ما فروید و نظریه اش را در باب زندگی جنسی کودک این طور فهم کنیم آن زمان می توانیم تفکر او را بهتر درک کنیم و هم اینکه می توانیم جنبه هایی از اندیشه او را جذب کنیم و بدرستی در باب چیستی کودکی و قوه شهوت در انسان بیندیشیم.