خوابگردی وضعیت بنیادین جامعه ماست. وضعیتی که در آن مرز خیال و واقعیت، مرز معقول و نامعقول به شکل طنز آمیزی از بین میرود و شکافی بزرگ میان آگاهی و رفتار، میان طرح و اقدام ایجاد میشود.
جوامع خوابگرد، جوامع آشفتهحالِ پریشانی هستند که اگر این وضعیت را تاب بیاورند، میتوانند به آیندهای دور و روشن امیدوار باشند. جوامع خوابگرد 4 ویژگی دارند:
1. شناختی از موقعیت کنونیشان ندارند.
2. مستقل از آگاهیشان عمل میکنند.
3. عامل حرکتشان ناهشیار و پنهان است.
4. حرکتشان مقصد مشخصی ندارد.
چند سالی است درگیر فرهنگ و جامعه هستم. به روش خوابگردی البته. نه روش علمی مرسومِ دانشگاهی، و نه حتی به روش مدیران اجراییِ لشکری و کشوری. جایی در بازار پیدا کردهام و از کنار اندیشکدهها و سازمانها بی سر و صدا عبور میکنم. اینجا خوابهایی را با شما در میان میگذارم که نمیدانم نتیجه گردش ناهشیار شبانه است یا خوابگردی صبحگاهی.
سیدعلی صدرایی
یکی از مهمترین چارهجوییها برای مشکلات فرهنگی و اجتماعی امروز ما، احیای مادرانگی در جامعه است. مادر بودن معنای وسیعتری از نسبت خونی با انسان دیگری دارد. مادرانگی نوعی از قوامیافتگی در بطن جامعه ماست.
مادر شدن در جامعه شبه مدرن ایران، یکی از پرچالشترین و پرفشارترین تصمیمهاست. 1000 کوک تلاش دارد تا چندهزار روز متوالی در کنار مادران قرار بگیرد و همنشین و دستیار ایشان باشد.
ایرانیان زیادی در این سالها از وطن مهاجرت کردهاند. خوشخیالی است اگر فکر کنیم این افراد به تاریخ چندهزارساله کشورشان پشت کردهاند. آنها فقط رفتهاند نفسی تازه کنند و فرزندانشان روزی برای آبادانی سرزمینی به وسعت تاریخ بشر به وطن بازخواهند گشت.
ایران ما مدرسه زبانآموزی کودکان فارسی زبان در سراسر دنیاست. فرصتی برای آشنایی با زبان و فرهنگ ایرانی و حفظ اصالت.
بردکست قرار بود اتاق شکنجه معلمان و فعالان عرصه تعلیم و تربیت باشد تا من انتقامم را از ایشان بگیرم. اما متاسفانه تبدیل شد به اتاق گفتگو. تبدیل شد به فضایی برای شنیدن روایتهای ناب انسانهایی که دغدغه آینده و تعلیم و تربیت ایران را دارند. و من فهمیدم چقدر به شنیدن نیاز دارم.
بردکست رسانه نوآوریهای آموزشی ایران است. و ما آنجا با همراهی فعالان عرصه تعلیم و تربیت در مورد آینده و سرنوشتی که پیش رویمان هست صحبت میکنیم.
تا چند سال دیگر ما نیاز نداریم به اینکه کسی اطلاعاتی را به ما منتقل کند، یا چیزی را به ما آموزش دهد. ما فقط به کسی نیاز داریم تا راهنمای ما باشد و راهی پیش پایمان بگذارد. راستا در صدد مهارتافزایی معلمان و مربیان برای آینده است.
مرکز تربیت مربی راستا با هدف فعال کردن ظرفیتهای گسترده مردمی و شبکه سازی ایشان راه اندازی شده است. مربی مهمترین عنصر در کل سیستم آموزشی امروز و تنها عنصر آدمیزادی آموزش در آینده است! … شاید!
بعد از چند صباحی گفتگو با اهالی نوآوری فهمیدم نه از نوآوری سردرمیآورم نه از اکوسیستم و زیست بوم. افختار یدک کشی این الفاظ را گذاشتم برای مدعیان. من اینجا فقط دنبال راه حلی بودم تا در جهانی که خدایگان المپ و اناجیل مردهاند، راهی برای برافراشتن پرچم دین و معنویت پیدا کنم.
مرکز نوآوری اجتماعی مسجد پروژه ای بود با هدف بازتعریف و بهینهسازی نقشآفرینی مسجد. در تمام عرصههای اجتماعی و فرهنگی.
مدتی همنشین مهندسین بودهام؛ تقلیل گرا و ساده ساز. و مدتی همپیاله عالمان علوم انسانی؛ پیچیدهگو و بنیادگرا. و از انحصارگرایی هر دو گروه بیزار شدم. از ناتوانی اندیشمندان و ناآگاهی عملگران. پیرمرد ناتوان بینا روی دوش مرد قوی هیکل نابینا نشسته است.
در مرکز مسئله محوری عطف قرار است به مهم ترین مسائل تعلیم و تربیت ایران پرداخته شود و راهی میانه بین شتاب زدگی مهندسان و خمودگی عالمان علوم انسانی پیدا شود. بعید است البته : )
سرنوشت زندگی من با کتابها رقم خورده بود و فکر میکردم با «انتخاب، توزیع و ترویج و شاید بعدا تولید کتاب خوب» میتوانم کاری کنم تا نوجوانان بیشتری با کتابها دوست شوند، دنیایشان وسعت پیدا کند و بزرگ فکر کنند. زهی خیال باطل.
ویترین یک موسسه فرهنگی بود در راستای ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی در مدارس. چند سالی فعال بود، ظاهر و باطن مدرسه را بر ما مکشوف ساخت و نهایتا سرنگون شد. خدایش بیامرزد.
من اول مهندسی خواندم بعد چرخیدم و چرخیدم تا مسیر زندگیام را پیدا کنم. چرا؟ چون بردارِ منحصر به فرد زندگیام را پیدا نکردم. کودکان، در سالهای کودکی به همه نشان میدهند که چه علایق و تمایلاتی دارند.
بردار یک دبستان مهارتآموزی مجازی است، قرار است بچهها برای یادگیری مسیری شخصیسازی شده و هیجان انگیز را با همراهی یک مربی تجربه کنند. فکر میکنیم در دبستان بردار در حال آماده شدن برای آینده هستیم.
ویلی وانکا کارخانه شکلاتسازی را به دو دلیل راه اندازی کرد. یکی جبران گذشتهاش. یکی دیگر برای پیدا کردن چارلی. جانشین راستین خودش. در امید ایران، امیدم به این است تا چارلیهای سرزمینم را پیدا کنم.
امید ایران یک مجموعه با رویکرد کارآفرینی اجتماعی است که به مقوله عدالت آموزشی میپردازد. یک زیرساخت و پلتفرم برای نقشآفرینی موثر تمام کسانی که دغدغه تعلیم و تربیت دارند.
کارشناس ارشد مشاوره
ارشد فلسفه تعلیم و تربیت
مدیر بردکست
دکتری مکانیک
مدیر امید ایران
دکتری فلسفه تعلیم و تربیت
مدیر مرکز حل مسئله
ارشد زبان و ادبیات فارسی
مدیر دبستان بردار
ارشد MBA
ارشد روانشناسی
مدیر مرکز تربیت مربی
مروج بالفطره کتابخوانی
یک دوست خیلی خیلی قدیمی
1388 الی 1393
کنکور را که دادم فهمیدم به علوم انسانی علاقهمندم. مشورت کردم راحتترین رشته فنی-مهندسی کدام است. رفتم دانشگاه علموصنعت جایی که خیلی علم با صنعت کاری نداشت. 5 سال طول کشید تا مهندسی صنایع را تمام کردم ولی چند سالی با مهندسین عزیز همنشین شدم. سالهای خوبی بود. البته بعد از فارغ التحصیلی فهمیدم این همنشینی چقدر ارزشمند بوده است.
پایاننامهام در مورد مدیریت فرایندی در محیطهای آموزشی بود. مدرسه دوران دبیرستانم را تحلیل کردم. از همینجا درگیری من با مدرسه آغاز شد.
1395 الی 1398
در مقطع ارشد، رشته روان شناسی را انتخاب کردم. فقط و فقط به عشق حضرت استاد زیگموند فروید. چون نه سوالی از روانشناسان داشتم و نه امیدی به ایشان. اما از همنشینی با دنیای روانشناسها هم کلی مطلب آموختم.
پایاننامهام در مورد قوه خیال بود. میخواستم از مفهوم خیال بهره بگیرم برای شناخت انسان و روان او. ترجمه روانشناسانه پایاننامه شد: ساخت و هنجاریابی مقیاس ضبط خیال مبتنی بر فلسفه اسلامی.
ایمیل آخرین دستاورد مفید بشر در عصر اینترنت بود.